
هرودت دربارهٔ هوخشتره (کیخسرو) مطلبی میگوید که از لحاظ تاریخی واجد اهمیت خاص میباشد. « میگویند او ... اول کسی بود که اقوام ساکن آسیا را به قسمتهای نظامی تقسیم کرد و نخستین بار مقررات جنگی بر قرار کرد که هر نیزهدار و کماندار و سوار جدا باشد. پیش از آن ایشان بینظم و مخلوط بودند.» چنانکه بارها در مورد هرودوت ملاحظه شده - همینکه او خود ماهیت پدیده را درک نمیکند - دلیلی است که نوشتهٔ او حقیقت دارد زیرا که از روی قصد مطلبی را اختراع نکرده. البته هرگز لشکری که در آن پیادگان سبک اسلحه و سنگین اسلحه بطور بینظم با سواران مخلوط شده باشد وجود نداشته. حقیقت این است که قبل از هوخشتره مادیها و اقوام تابع در جنگ بصورت دستههای قبیلهای شرکت میجستند و هوخشتره به متابعت از همسایگان خویش یعنی آشوریان برای نخستین بار ارتش منظّم ایجاد کرد که به واحدهای سوقالجیشی و تاکتیکی تقسیم میشد و این تقسیمات مبتنی بر روابط قبیلهای افراد نبوده بلکه از احتیاجات نظامی دولت ریشه میگرفته و وی تقسیم لشکریان را از روی نوع سلاح منتظم ساخت. این عمل در تشکیل و قوام دولت ماد آخرین گام بود. میدانیم که هوخشتره دارای افراد و وسایل آزمودهای برای محاصرهٔ قلاع داشت. اکنون ارتش ماد از لحاظ سازمان به هیچوجه از ارتش آشور عقب نبود و در عین حال مسلماً روحیهٔ جنگی آن از آشوریان بمراتب بهتر و عالیتر بود. زیرا که ارتشی بود مرکب از افراد آزاد جماعات روستایی. ارتش مزبور مسلماً با تاکتیک پیادگان و فن محاصرهٔ قلاع آشوریان و فن سواری و تیراندازی اسکیتها نیز آشنا بوده. فرنگیس دختر افراسیاب و دختر اسرحدون (الواح) منابع آشوری پارتاتو پادشاه جدید اسکیتها را صریحاً پادشاه کشور ایشکوزا یعنی پادشاهی اسکیت در آذربایجان میخواند و فقط پیشوای اسکیت نمینامد، و حال آنکه در مورد سلف او به «ایشپاکای اسکیت » قناعت میکند. پارتاتوآ به پیشنهاد آشوریان حاضر شد وارد مذاکره شود و ازدواج با دختر اسرحدون را بهای دوستی و اتحاد خویش با آشور قرار دهد. سئوالی که در این باره از هاتف به عمل آمده کاملاً محفوظ مانده است. ظاهراً روحانیان و کاهنان آشور از طریق هاتف، فکر تحکیم اتحاد با اسکیتها را به وسیلهٔ ازدواج سیاسی تصویب کردند. زیرا از آن تاریخ به بعد پادشاهی اسکیت متحد وفادار آشور گشت. به نظر میرسد که شخص پارتاتوآ نیز در تاریخ آشور نقش مهمی بازی کرده باشد ولی نقش فرزند او مادی مهمتر بود. محاصرهٔ گنگدژ متن شاهنامه خبر میدهد که کیخسرو با سیهزار شمشیرزن که احتمالا همه از ایران بودند در قلب لشکر جای گرفت، همچنین در قلب لشکر جنگاوران طوس زرینه کفش و زرینکلاهان منوشان که بر کشور خوزیان فرمانروا بود مستقر شدند. در کنار ایشان از جنگجویان کرمان، گوران باضافهٔ جنگجویان یمن به فرماندهی صیاع و جنگجویان کابل به رهبری ایرج پیل تن و عدهای از دلاوران از « تخمهٔ کیقباد » و گروهی از سوریان به سرکردگی شماخ سوری و گروهی نیز از شهر داور به رهبری گیوهٔ رزمزن حضور داشتند. خاک طوس خوزیان بوده و طوس فرزند نوذر بود، تختگاه نوذر در شهری بنام « دهستان » قرار داشته و محتملا دهستان باید پایتخت کشور خوزیان بوده است. باری قلب سپاه اینگونه آراسته شد و لشکریانی از عیلام ، کرمان، گوران، یمن، کابل و احتمالا مازندران در آن شرکت داشتند. سمت راست ( میمنه ) کاملا بر عهدهٔ رستم و قبایل زال دستان بود و این نشان میدهد زابلیان نقش مهمی در جنگ آتی داشتهاند و میتوانستند به تنهایی جناح راست را نگهداری کنند. سمت چپ ( میسره ) را لشکریانی از تخمهٔ پورست و تخمهٔ زرسپ که ظاهرا از قبیله زرتشت بودند بر عهده داشتند چون ایشان را پرستندهٔ آذرگشسپ میخوانند. در کنار ایشان خاندان گودرز از کشور اردبیل قرار گرفت. فردوسی دربارهٔ اینان مطلبی میگوید که تازگی دارد میگوید آنها با پیلانی که بر پشت آنها صندوقهایی حامل تیراندازان بود وارد میدان نبرد شدند. سپهدار گودرز را خواستند چپ لشکرش را بیاراستند بفرمود تا پیش قلب سپاه به پیلان جنگی ببستند راه نهادند صندوق بر پشت پیل زمین شد به کردار دریای نیل هزار از دلیران روز نبرد به صندوق بر ناوک انداز کرد نگهبان هر پیل سیصد سوار همه جنگجوی و همه نیزهدار میدانیم که هرودوت خبر داده که مادها تیراندازی را از اسکیتها فرا گرفتند. از طرفی منابع عبری از پادشاهی اشکناز یا همان اسکیت های آشکودا در سرزمین ماننا یا آذربایجان سخن به میان آوردهاند. واقعا اگر تیرانداران جناح چپ سپاه کیخسرو از آذربایجان یا اردبیل بوده باشند محتملا اسکیتهای اشکودا که در متون عبری آمده میتواند در جنوب شرقی رود ارس و سواحل غربی دریای خزر مسکن داشتهاند. به نظر میرسد جنگجویان ایرانی در پایتخت کیخسرو با شور و هیجان گرد آمده بودند سر انجام به پای حصار گنگ دژ رسیده و ایرانیان توانسته بودند پایتخت توران را به محاصره در آورند. این محاصرهٔ با عظمت موجب وجد همهٔ جنگجویان شده بود زیرا اکنون بر جایی احاطه داشتند که بزرگترین دشمن ملل یعنی افراسیاب در آن خزیده بود و آخرین تلاش مزبوحانهاش را انجام میداد. متون تاریخی دربارهٔ محاصرهٔ دژ نینوا که تسخیر آن هم بسیار شاق بوده خبرهایی میدهند و میگویند: از شهرهای بزرگ جز نینوا و کلخو چیزی برای ساراک باقی نمانده بود. از روایت کتسیاس چنین بر میآید که مادیها در آن زمان سرگرم محاصرهٔ نینوا بودند. ساراک و لشکریان آشور در طی سال - ۶۱۳ پ. م. - هیچ اقدامی به عمل نیاوردند حدس زده میشود که شاید واقعاً در نینوا محصور بودهاند. معهذا متن تاریخ گد تا آنجا که مربوط به سال - ۶۱۲ پ. م. - میباشد و آنچه از کتاب ناحوم میتوان استخراج کرد همه از کوتاهی مدت محاصرهٔ نینوا و اینکه ناگهان مسخّر شد، حکایت میکنند.
مقالات مردم بابل ، با جمعیت و مردمی مهربان
keywords : بابل،مجمع بابل،جمعیت بابل